Frozen Shadows

Frozen shadows are real

Frozen Shadows

Frozen shadows are real

غرق در تاریکی...
میلرزد...
ترسیده...
خودش را درآغوش میگیرد و به خواب میرود...
او حالا سایه یست در سرمای زندگی...
در دنیای سایه های یخ زده...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۳/۰۸
    -_-
  • ۹۹/۰۳/۰۴
    ._.

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸
آبان

و قصه من مانند کلاغیست که میرود و میرود و میرود و میرود...

اما هیچگاه به خانه اش نمیرسد...

《N.K》

۲۰
آبان

وجود و گذشتن بعضی از خاطره ها تو ذهن خیلی بد دردناکن..خیلیا...

مثلا شما فرض کن امشب شام مامانت استیک با کلی سیب زمینی سرخ کرده درست کرده و تو هم داری از کلاس برمیگردی...

بهت میگه زود بیا نیای خودمون سهمتو میخوریم!:/ ( لاو مای مام سو ماچ:/)

و تو هم باتمام سرعت خودتو میرسونی خونه و خسته و کوفته و به شدت گرسنه درانتظار دیدن ضیافتی روی میز درو باز میکنی و وارد خونه میشی ومیبینی نه تنها ظرفی روی میز برای تو نیست... بلکه سیب زمینی هاتو هم خوردن!!!

بودن و گذشتن بعضی خاطره ها تو مغز آدم اندازه ی این موضوع خیلی دردناکه:/ 


《N.K》

۲۰
آبان

شاید زندگی به اون زیبایی نباشه که ما تصورشو میکنیم...

میشه از این زاویه به موضوع نگاه کرد که یک مشت آدم افسرده کنار هم جمع شدیم و تشکیل جامعه دادیم:/

حالا تو این جمع به اصطلاح جالبمان یک سری موجودات کمیابی هستن که هنوز معلوم نیست از کجا اومدن و اصلا معلومم نیست واقعا وجود خارجی دارن یا نه...

این موجودات عجیب که نه شاخ دارن نه دم( همین عجیب تر میکنه ماجرا رو) دائما دارن میخندن و شکلک در میارن و هارهار فکر میکنن خیلی بامزن:/

هرچی بهشون نگاه عاقلن درسفیه هم میندازی عین خیالشون نیست:/ گاهی اوقات فکر میکنم باید بهشون لقب عبسنت هدد بدم:/ هرچند اسمی ندارن...

عاقا ما ها هم که بس عادم های مهربون و دوست داشتنی هستیم:دی فکر میکنیم که خب اینا تو جمع ما احساس ناراحتی میکنن دیگه... باید یک کاری کنیم..

پس بیایم اونا رو هم مثل خودمون افسرده کنیم!!!!

و اینگونه بود که تعداد ما داره هرروز بیشتر و بیشتر میشه و ما افسرده و افسرده تر...



+ منم جزو همون عادمای بی شاخ و دم بودم :// 


《N.K》