Frozen Shadows

Frozen shadows are real

Frozen Shadows

Frozen shadows are real

غرق در تاریکی...
میلرزد...
ترسیده...
خودش را درآغوش میگیرد و به خواب میرود...
او حالا سایه یست در سرمای زندگی...
در دنیای سایه های یخ زده...

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۳/۰۸
    -_-
  • ۹۹/۰۳/۰۴
    ._.

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰
تیر

30روز. 30 روز تا تموم شدن این روزای وحشتناکی که هرروزش بدتر از دیروز ادمو عذاب میداد. دیگه برام مهم نیست نتیجه قرار چقدر بد بشه. فقط میخوام تموم شه. هرچه زودتر.  مامانم زیادی امیدواره. مامان بزرگم و فامیلام از اون بدتر. فقط به خاطر تگ لعنتی تیزهوشان که محکم خورد پایین اسممون. نمیدونم اگه تو این مدرسه درس نمیخوندمم انقدر با حرفاتون اذیتم میکردید یا نه.

البته الان خوشحالم. بالاخره داره تموم میشه. امیدوارم تا 30 روز دیگه عقلم سالم بمونه.

۲۱
تیر

یکی از چیزایی که الان فهمیدم اینه که مطالبی که میذارم اینجا نه تنها چرت و پرتن، بلکه فونتش انقدر ریزه که وقتی خودمم میرم بخونمشون وسطش میگم ولش کن بابا ارزش کور شدنمو نداره! 

خب بریم سراغ خزعبلات گفتن:

اولا که نمیدونم چرا جک و جونورا منو خیلی دوست دارم هرجا منو میبینن میپرن روم! لایک برو (bro) این همه جا تو این کره ی خاکی هست بعد توی ملخ قهوه ای گنده ی زشت(توهین نشه به ستاد حمایت از ملخ ها) تصمیم گرفتی بپری رو کله ی من. اونم وقتی تو یه مکان عمومی(ماسک داشتم به خدا) هستم و نمیتونم اون روسری کوفتیو با جیغ از سرم بردارم بتکونمش بلکه توی کنه کنده شی ازش. فقط مجبور شدم با ارامش تمام از اقایی که اون اطراف کار میکرد خواهش کنم ملخو از رو سرم برداره( بنده خدا انقدر ترسیده بودم یادم رفت ازش تشکر کنم. خدا بهت هر چی تو زندگی میخوای بده). کل روز حس میکردم یه جونور داره از سر و کولم بالا میره.

از اون جایی که یه ماه مونده به کنکور فقط( اگه خدا بخواد و اینا هم هی تصمیم نگیرن تایمشو عوض کنن) رفتم 5 تا کتاب خریدم و عین همیشه موقع دیدن اون همه کتاب مانند خری که تیتاپ خورده و یا مثل پسر بچه ای که موبایلتو میدی بهش بازی کنه(اخرشم با دستای نوچش کل صفحه گوشیتو کثیف میکنه) منم ذوق مرگ شدم. نمیدونم این چه عادتیه پیدا کردم که میرم کتابای مجموعه ای میخرم و واسه اینکه یهو خدایی نکرده از کتابا خوشم نیاد یه جلد میخرم از اون مجموعه، بعدم به این فکر میکنم که نه نمیتونم یه کتاب بخرم که میرم با از یه مجموعه ی دیگه جلد اولشو برمیدارم و در اخر به خودم میام میبینم من موندم و کلی پول خرج کرده و مجموعه های نصفه ای که باید بازم کلی پول خرجشون کنم که کامل بشن. از اون بدتر، باید بازم از خونه برم بیرون برای خرید بقیه جلداش( موضوع کرونا نیست من کلا از خونه بیرون رفتنو دوست ندارم). باز خوبه کنارش همیشه یه کتاب تک جلدی میخرم وگرنه باید با پولام برای همیشه خداحافظی میکردم. مامانم همیشه موقع بیرون رفتن از کتاب فروشی رسما یقمو میگیره و پرتم میکنه بیرون وگرنه منو ول کنی بالشمو برمیدارم میرم یواشکی اونجا زندگی میکنم.

به نظرم بس کنم بهتره شمام زندگیتونو صرف خوندن این خزعبلات نکنید منم برم تست بزنم.

سوال اساسی 1: خودت میدونی که رتبه ی کنکور مسواکه؟

سوال اساسی دو: میدونم سخت روی اون همه ارایش و عشوه های زیبا واسه دوس پسر گرامیت بخوای ماسک بزنی، ولی واقعا چرا نمیزنی؟

این که چرا یک رو نوشتم 1 و 2 رو نوشتم دو هم برامده از ذهن مریضمه زیاد بهش توجه نکنید.

۲۰
تیر

دقیقا نمیدونم امروز چندمه.

راستشو بخواید خیلی هم برام مهم نیست. 

اگه گوشیم دستم بود میتونستم تاریخ دقیقو بگم ولی به زور خودمو ازش چدا کردم گذاشتم اتاق نشستم یه گوشه سعی میکنم تست بزنم.

حالا شاید بگید چرا تاریخو میخوای بدونی؟ میخواستم بگم اگه کرونا نبود چند روز از کنکورم گذشته بود و به معنای واقعی خلاض شده بودم.

از کنکوریای 99 میشه به عنوان بدبخت ترین کنکوریای قرن یاد کرد. یه اسکلتو تصور کنید که داره از پنجره بیرونو نگاه میکنه. اره اون دقیقا کنکوریای 99 ان در انتظار کنکور :))

خیلیا رو دیدم که میگفتن خوش به حالتون یه ماه و نیم کامل عقب افتاد و وقت بیشتری دارید و فلان و بیسار.

راست دوست عزیز چند نکنه رو نباید فراموش کنی.

ما چیزی به اسم کلاس کنکور ندیدیم. چه خوب چه بد ما حتی رنگ مدرسمونم ندیدیم. کتابامونو به زور تموم کردیم چه برسه به کنکوری کار کردن. باز ما مدرسمون تیزهوشان بود از تابستون مدرسه بودیم یکم تایم بیشتری داشتیم ولی کسی که تو یه مدرسه دولتی داره درس میخونه چه گناهی کرده؟

نمیدونم مال پدر گرامیشونو خوره بودیم یا اینکه به مادر عزیزشون بی احترامی کرده بودیم ولی خداییش امتخانای نهایی سخت بودن :))

و خب شاید برای یه ادم درسخون یک ماهو نیم تایم عالی باشه، ولی برای یه کتاب خون و سریال باز و گیمر و فوتبال دوستی مثل اینجانب جدا عقب افتادن یه چیز عذاب اوری مثل کنکور مثل یه کابوس میمونه. نمیگم از چیزایی که بهشون اعتیاد داشتم کلا یه سال دور بودما... نه خیلی کتاب خوندم و سریال دیدم ولی بازم سریال دیدن با عذاب وجدان چه سود؟ حالا من که عذاب وجدانم نداشتم ولی خب ... قبول کنید کنکور عذابه.

یه نصیحت دوستانه به تویی که هنوز کنکور ندادی. اگه کنکور برات مسئله ی مرگ و زندگیه و اگه رتبت مثلا از 100 بشه 101 نقشه قتلتو میچینن، از همون سالای قبل کنکور از هرچی سریال و فیلمو کتابه فاصله بگیر چون یه زخم خورده داره اینارو مینویسه.

ولی اگه خانوادت با رتبه ی 30 هزارو دانشگاهای ازاد اوکین، بشین سریالتو ببین بابا این دنیا دو روزه:))) حس میکنم الگوی بدی واسه کوچیک تر از خودمم :))

درکل اینکه، برادر من، خواهر من، کنکورو نندازید عقب یکی اینجا تازه رفته کلی کتاب خریده که بعد کنکور بشینه بخونه و نمیتونه جلوی خودشو بگیره.

راستی، امروز واقعا چندمه؟